چشم دل باز کن که جان بینی / آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری / همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد / گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد / وانچه خواهد دلت همان بینی
بیسر و پا گدای آن جا را / سر به ملک جهان گران بینی
هم در آن پا برهنه قومی را / پای بر فرق فرقدان بینی
تا به جایی رساندت که یکی / از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان / تا به عینالیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او / وحده لااله الاهو
هم در آن سر برهنه جمعی را / بر سر از عرش سایبان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را / بر دو کون آستینفشان بینی
دل هر ذره را که بشکافی / آفتابیش در میان بینی
هرچه داری اگر به عشق دهی / کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق / عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات درگذری / وسعت ملک لامکان بینی
مس قلع اندود
1.5 Kg
99.9%
ریزه قلم
بدنه یکپارچه
15000000
ریزه قلم
ترجیع بند – که یکی هست و هیچ نیست جز او اثر هاتف اصفهانی
استفاده از ابزارهای ساده